
پدرت هم مادرت را دوست داشت این است هدیه مادرمان حواء خوب است از خاک درست شدی وگرنه ادعای دیگرمی کردی نامه یک دختر به شوهر آینده اش عزيزم بمیری الهی خدا لعنتت کنه پس کجایی برای من اصلا" مهم نیست مهم بی عقلی توست که جوانی و عمرت بر باد رفت و هنوز عرضه ازدواج با من را پیدا نکرده ای و به خانواده بی مرامت بگو هر روز خداوند برایشان گناه کبیره می نویسد نصف دینت را حفظ کن دعایت بخاطر گناه کبیره ات ازدواج نکردن مستجاب نمی شود هر روز که میگذرد برای شما گناه کبیره نوشته می شود تا نصف دینت را حفظ نکنی بی آبروی عالمی از هر دستی بدهی از همان دست می گیری تا جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست ور نه هر گبری به پیری می شود پرهیز کار گناه جوانان به گردن پدر و مادرانشان نوشته می شود که برای آنها کاری نمی کنند بخاطر همین هزاران سال در سرای آخرت باید منتظر اعمال ناشایست و بی خیال خود باشندبه خدا شکایت می کنند فرشته ای ندا در میدهد لعنت خدا بر پدر و مادرانی که درامر ازدواج فرزندانشان کوشش نکرده و به گناهان کبیره مبتلاء شدند دعایشان مستجاب نخواهد شد مگر در امر ازدواج سنت پیامبر فرزندانشان صابت قدم شده باشند
مي تواني خوشحال باشي، چون من دختر كم توقعي هستم. اگر مي گويم بايد تحصيلكرده باشي، فقط به خاطر اين است كه بتواني خيال كني بيشتر از من مي فهمي! اگر مي گويم بايد خوش قيافه باشي، فقط به خاطر اين است كه همه با ديدن ما بگويند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هي بالاتر برود!
اگر مي گويم بايد ماشين بزرگ و با تجهيزات كامل داشته باشي، فقط به اين خاطر است كه وقتي هر سال به مسافرت دور ايران مي رويم توي ماشين خودمان بخوابيم و بي خود پول هتل ندهيم!
اگر از تو خانه مي خواهم، به خاطر اين است كه خود را در خانه اي به تو بسپارم كه تا آخر عمر در و ديوارآن، خاطره اش را برايم حفظ كنند و هرگوشه اش يادآور تو و آن شب باشد
اگر عروسي آن چناني مي خواهم، فقط به خاطر اين است كه فرصتي به تو داده باشم تا بتواني به من نشان بدهي چقدر مرا دوست داري و چقدر منتظر شب عروسيمان بوده اي! با عرضه هستی نه مثل نامزد فامیلم وقتی برای خواستگاری آمدند فرمودند من فقط این لباس تنم را دارم وقتی برای خرید مانتو رفتند داماد گفت من که گفتم پولی ندارم و فقط این پیر هن تنم را دارم و دختر مهریه اش را به اجراء گذاشت و پسر دوسال است در زندان است
اگر دوست دارم ويلاي اختصاصي كنار دريا داشته باشي، فقط به خاطر اين است كه از عشق بازي كنار دريا خوشم مي آيد... جلوي چشم همه هم كه نميشود!
اگر مي گويم هرسال برويم يك كشور را ببينيم، فقط به خاطر اين است كه سالها دلم مي خواست جواب اين سوال را بدانم كه آيا واقعا "به هركجا كه روي آسمان همين رنگ است"؟! اگر تو به من كمك نكني تا جواب سوالاتم را پيدا كنم، پس چه كسي كمكم كند؟!
اگر از تو توقع ديگري ندارم، به خاطر اين است كه به تو ثابت كنم چقدر برايم عزيزي!
و بالاخره...
اگر جهيزيه چنداني با خودم نمي آورم، فقط به خاطر اين است كه به من ثابت شود تو مرا بدون جهيزيه سنگين هم دوست داري و عشقمان فارغ از رنگ و رياي ماديات است.قدیمی فکر نکن جدیدا" مردان با غیرت با خودشان جهاز هم می آورند مردی که نتواند از پس کاسه بشقاب زندگیش بر نیاید مرد نیست مردی که بخاطر جهیزیه و مال همسرش ازدواج میکند که مرد نیست 541نامرد ه عالم541 فتنه ها 541 پیامبر فرمود بعد ازمن فتنه ها 541 بپا خیزند فتنه ها باغ فدک را به زور قصب نمو دند 1202 قاصبه باغ ها 1202 دزدان فدکه فاطمه 310 عمر ابوبکر و عثمان 1202 اینم ایه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 امام علی (ع) زره اش را فروخت و جهیزیه تهیه نمود مرد عالم بود تمام چاه های مدینه و باغهایش را علی(ع) آباد نمود هر روز مشغول کار بود و هیچ وقت در خانه نمی خوابید و بیکار نبوده است درود بر مولای عالم که از کودکی همسر عزیزش را همراهی می نمود الهی بشکند این دوربین ها نبودند که زندگی مولاء را از کودکی به تصویر بکشند تا نقشه راهی برای ما شود کور شود چشمی که نمک نشناس باشد نانو نمک علی را بخورد و و نمک دانش را بشکند
خداوند در قرآن مي فرمايد: خداوند سرنوشت كسي را تغيير نمي دهد مگر اينكه خودش بخواهد و در جاي ديگري آمده است: خداوند نمي خواهد آنها هدايت شوند رابطه اين دو چيست؟
آيه «انّ الله لا يُغيِّرُ ما بقوم حتّي يغيّرو ما بانفسهم»[1] خداوند سرنوشت هيچ قومي و «ملّتي» را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنها خود تغيير دهند، كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصري آمده است[2]، يك قانون كلي و عمومي را بيان مي كند، قانوني سرنوشت ساز و حركت آفرين و هشدار دهنده!
اين قانون كه يكي از پايه هاي اساسي جهان بيني و جامعه شناسي در اسلام است، به ما مي گويد: مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كسي در دست خود شما است و هرگونه تغيير و دگرگوني در خوشبختي و بدبختي اقوام در درجة اوّل به خود آنها بازگشت مي كند.[3] و اين يك سنّت تغيير ناپذير الهي است.
فيض و رحمت خدا بيكران و عمومي و همگاني است، ولي به تناسب شايستگي ها و لياقت ها به مردم مي رسد. در ابتدا خدا نعمتهاي مادّي و معنوي خويش را شامل حال اقوام مي كند. چنانچه نعمتهاي الهي را وسيله اي براي تكامل خويش ساختند و از آن در مسير حق مدد گرفتند و شكر آن را كه همان استفادة صحيح است بجا آوردند، نعمتش را پايدار، بلكه افزون مي سازد؛ امّا هنگامي كه اين مواهب وسيله اي براي طغيان و سركشي و ظلم و بيدادگري و تبعيض و ناسپاسي و غرور و آلودگي گردد، در اين هنگام نعمت ها را مي گيرد و يا آن را تبديل به بلا و مصيبت مي كند.
بنابراين دگرگونيها همواره از ناحية ما است وگرنه مواهب الهي زوال ناپذير است.[4] پس آنچه كه اين آية شريفه در مقام بيان آن است اين است كه سعادت و خوشبختي و شقاوت و بدبختي همة انسان ها و سرنوشت دنيوي و اخروي آنها را خودشان رقم مي زنند. و خود راه ضلالت و گمراهي و يا هدايت و رستگاري را بر مي گزينند.
در مقابل اين آيات، آيات ديگري وجود دارد كه هدايت و ضلالت را به دست خداوند مي داند:
«من يهد الله فهو المهتدي و مَن يُضلِل فأولئك هم الخاسرون»[5] آن كس را كه خدا هدايت كند هدايت يافته «واقعي» اوست و آن ها را كه گمراه سازد زيانكاران آنهايند.
يا در آية 213 سورة بقره مي خوانيم «و الله يهدي من يشاء الي صراط المستقيم» خداوند كسي را كه بخواهد به راه راست هدايت مي كند. و در آيه 93 سورة نحل آمده است: «ولكن يضلّ من يشاء و يهدي من يشاء» ولي او هر كسي را بخواهد هدايت مي كند و هر كسي را بخواهد گمراه. و شبيه اين تعبير كه هدايت و ضلالت را فعل خداوند مي شمرد و هر دو را به او نسبت مي دهد در بسياري از آيات قرآن مجيد به چشم مي خورد.[6]
در مورد اين كه رابطه بين اين دو دسته از آيات و نحوة جمع آنها چگونه بايد باشد، تفاسير مختلفي[7] ارائه شده است. و ما در اين جا دقيق ترين تعبيري كه با همة آيات هدايت و ضلالت سازگار است و همة آنها را به خوبي تعبير مي كند، بي آنكه كمترين خلاف ظاهري در آن باشد را، بيان مي كنيم.
هدايت در لغت به معناي دلالت و راهنمائي تؤام با لطف و دقت است[8] و آن را به دو شعبه تقسيم كرده اند: «ارائه طريق» و «ايصال به مطلوب» و به تعبير ديگر «هدايت تشريعي» و «هدايت تكويني».
با اين توضيح كه: گاه انسان راه را به كسي كه طالب آن است، با دقت تمام و لطف و عنايت نشان مي دهد، اما پيمودن راه و رسيدن به مقصود به عهدة خود اوست. «هدايت تشريعي، ارائه طريق».
ولي گاه دست طالب را مي گيرد و علاوه بر ارائه طريق او را به مقصد مي رساند «هدايت تكويني، ايصال به مطلوب». هدايت تشريعي به معناي ارائه طريق جنبة عمومي و همگاني دارد و هيچ قيد و شرطي در آن نيست. چنانكه در آية 3 سورة دهر آمده «انّا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً» ما راه را به انسان نشان داديم خواه شكر گذاري كند يا كفران. و در آية 51 آل عمران مي خوانيم. و انك لتهدي الي صراط مستقيم: تو همة انسان را به صراط مستقيم دعوت مي كني.[9]
اما هدايت تكويني به معناي ايصال به مقصود و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پيچ و خم هاي راه و حفظ و حمايت از آنها تا رساندن به ساحل نجات، كه موضوع بسياري ديگر از آيات قرآن است، هرگز بي قيد و شرط نمي باشد. اين هدايت مخصوص گروهي است كه اوصاف آنها در قرآن بيان شده، و اضلال كه نقطه مقابل آن است نيز، مخصوص گروهي است كه اوصاف آنان نيز بيان گشته است.
گرچه بعضي از آيات مطلق است، ولي بسياري ديگر از آيات قيد و شرط آن را دقيقاً بيان كرده و هنگامي كه اين آيات «مطلق» و «مقيد» را كنار هم مي چينيم مطلب كاملاً روشن مي شود و هيچ ابهام و ترديدي در معني آيات باقي نمي ماند و نه تنها با مسأله اختيار و آزادي ارادة انسان نسبت به سرنوشت خويش مخالف نيست بلكه آن را دقيقاً تأكيد مي كند.
قرآن مجيد در يكي از آيات مي گويد «يضلّ به كثيراً و يهدي به كثيراً و ما يضل به الّا الفاسقين» بوسيلة آن ضرب المثل، که قبل از اين آيه بيان فرموده گروهي را گمراه و گروهي را هدايت مي كند، اما جز فاسقان را گمراه نمي سازد. «بقره 26» كه در اينجا سرچمشة ظلالت فسق و خروج از طاعت و فرمان الهي شمرده شده است. و در جاي ديگر مي گويد: الله لايهدي القوم الظالمين، خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي كند. «بقره 258» در اين جا تكيه روي مسأله ظلم شده است و آن را زمينه ساز ظلالت معرفي كرده است. و در جاي ديگر مي خوانيم: «والله لايهدي القوم الكافرينِ» «بقره 264» خداوند قوم كافر را هدايت نمي كند. در اين جا كفر به عنوان زمينه ساز گمراهي ذكر شده است.
باز در آية ديگر مي خوانيم: «انّ الله لايهدي من هو كاذب كفّار» خداوند هدايت نمي كند كسي را كه دروغگو و كفران كننده است. «زمر 3» كه در اين جا نيز دروغگويي و كفران را مقدمة ضلالت شمرده است.
و آيات ديگر از اين قبيل كه ضلالت الهي را مخصوص كسي مي شمرد كه داراي اين اوصافند «كفر، ظلم، فسق، دروغ، اسراف، كفران» و تمام آيات ديگري كه به صورت مطلق ظلالت به خداوند متعال نسبت داده شده است مقيّد به اين اوصاف مي شود و ظلالت الهي هرگز بدون قيد و شرط نمي باشد. اما اين اسناد ظلالت به خدا عين اختيار بندگان و آزادي اراده آنها در متصّف شدن به چنين اوصافي است.[10] در مورد هدايت نيز شرط و اوصافي در قرآن آمده كه نشان مي دهد آن هم بدون علّت و بر خلاف حكمت الهي نيست.
به هر حال مشيت الهي كه در آيات هدايت و ظلالت روي آن تكيه شده، هرگز به معناي مشيت بي دليل و خالي از حكمت نيست؛ بلكه در هر مورد شرايط خاصي دارد كه آن را هماهنگ با حكيم بودن او مي كند.
===========================
منبع:tebyan-zn.ir
[1] . رعد/ 11.
[2] . رعد/ 11، انفال/ 53.
[3] . مكارم شيرازي، ناصر با همكاري جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، دارالمكتب الاسلاميه، ج 10، ص 145.
[4] . همان، ج 7، ص 207.
[5] . اعراف/ 178.
[6] . به عنوان نمونه: فاطر/ 8، زمر/ 22، مدثر/ 21، بقره/ 272، انعام/ 88، يونس/ 25، رعد/ 27، ابراهيم/ 4 مي توان نام برد.
[7] . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 29، ص 464 ـ 463.
[8] . مترادف راغب مادّه «هدي»
[9] . تفسير نمونه، همان، ج 19، ص 461 ـ 462.
[10] . همان، ص 466 ـ 464، با كمي دخل و تصرّف
خداوند در تعدادی از آیات، نوع خلقت انسان را بیان میکند
[1] که از خاک بوده؛
[2] اما در آیاتی دیگر، خلقت را از گِل چسبنده و بدبو میداند. این تعبیرات مختلف با یکدیگر منافاتی ندارند، بلکه هر یک در مقام بیان مراحل مختلف خلقت میباشند
[3] که ابتدا از خاک بوده و... .
در علت اینکه چرا خداوند در آیات مختلف بیان کرده که انسان را از گل متعفّن آفریده؛ باید به سیاق هر یک از آیهها توجه داشت. در ذیل به آیات مختلف و علت ذکر این نکته در آنها اشاره میکنیم:
1. «فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ».
[4] این آیات در واقع جوابی بر منکران معاد میباشد به اینکه خداوند؛ خالق موجودات آسمان و زمین که انسانها را از مادهای بیارزش که همان گل چسبنده باشد، آفریده است؛ حال چگونه مدعی میشوید که از خلقت مجدد شما ناتوان است و معاد را منکر میگردید.
[5] بنابر این، علت بیان خلقت انسان از گل چسبنده در این آیه، برای این است که منکران معاد پی به خلقت شگفت انگیز انسان از طرف خداوند برده و معاد را بپذیرند.
علاوه بر این، آیات دیگری نیز وجود دارد که در جواب همین نوع افراد، خلقت انسان از آبی بیارزش را بیان میدارد: «وَیْلٌ یَوْمَئذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ * أَ لَمْ نخلُقکمُّ مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ * فَجَعَلْنَاهُ فىِ قَرَارٍ مَّکِینٍ».
[6] 2. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ».
[7] در این آیات خداوند خلقت دو موجود و ماده تشکیل دهنده آنها را اشاره دارد که انسان را از گِل آفریده و اجنه را از آتش، با این حال از دیگر شواهد برمیآید که انسان بر اجنه برتری دارد. بنابر این، ذکر ماده اولیه خلقت انسان برای این است که انسان با آنکه شأن و منزلت روحانی او بسیار بالا بوده و با روح الهی پشتیبانی میشود، اما لازم است توجه به پستی زندگی مادی خود داشته و در عین حال بداند که این امتیاز به چه جهتی میباشد.
3. «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ».
[8] این آیات در بیان این نکته هستند؛ انسان از دو چیز مختلف آفریده شده که یکى در حد اعلاى عظمت، و دیگرى ظاهراً در حد پایین از نظر ارزش. جنبه مادى انسان را ِگل بد بوى تیره رنگ (لجن) تشکیل میدهد، و جنبه معنوى او را چیزى که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است.
[9] 4. «قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ».
[10] این تعبیر از شیطان بوده و او است که علت سجده نکردن خود بر انسان را به این گفتار مستند کرده و در صدد تحقیر انسانها است.
نتیجه نهایی آنکه گاه خداوند این موضوع را به انسانها گوشزد میکند که جهت رهنمود اخلاقی به او است و گاه شیطان جهت تحقیر انسان چنین عبارتی را به کار میبرد.
[1]. در مورد اصل خلقت انسان از خاک ر.ک علت آفرینش انسان از خاک
[2]. سجده، 7: «... وَ بَدَأَ خَلْقَ الْانسَانِ مِن طِین»؛ و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.
[3]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 151، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. صافات، 11: «پس از منکبران معاد بپرس: آیا آفرینش آنان سختتر و دشوارتر است یا آنچه [مانند فرشتگان، آسمانها، زمین، کوهها و...] آفریدهایم؟ [به یقین آفرینش آنان کارى ناچیز است چون] ما آنان را از گِلى چسبنده آفریدهایم».
[5]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 125.
[6]. مرسلات، 19 – 21: « واى در آن روز بر تکذیبکنندگان! آیا شما را از آبى پست و بیمقدار نیافریدیم؟ پس آنرا در جایگاهى استوار قرار دادیم».
[7]. حجر، 26 – 27: «و ما انسان را از گِلى خشک که برگرفته از لجنى متعفّن و تیرهرنگ است، آفریدیم و جن را پیش از آن از آتشى سوزان و بیدود پدید آوردیم».
[8]. حجر، 28 - 29: «و [یاد کن] هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى از گِل خشک که برگرفته از لجنى متعفّن و تیره رنگ است، میآفرینم پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم، براى او سجده کنان بیفتید».
[9]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 11، ص 78، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[10]. «گفت: من آن نیستم که براى بشرى که او را از گلى خشک و برگرفته از لجنى متعفّن و تیرهرنگ آفریدى، سجده کنم!».